در عجبم
از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند
و
بر حسینی میگریند که آزادانه زیست...
(دکتر علی شریعتی)
یک وقتهایی هست درد داری، داغ دیدهای ،حالت خوش نیست. فکر میکنی هرکس از کنارت رد شد باید درد را از چهرهات بخواند، تسکینت دهد.
خنده ها و بیخیالیها آزارت میدهد انگار. سنگین میشود یک چیزی در دلت....
یک وقتهایی فقط منتظر یک تلنگری،
یک ندا،
که آرام همهی آشفتگیهایت را بیرون بریزی، سبک شوی حرف بزنی. یکوقت هایی هست...
درد داری...
رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .
رابنیندرانات تاگور