یک وقتهایی هست درد داری، داغ دیدهای ،حالت خوش نیست. فکر میکنی هرکس از کنارت رد شد باید درد را از چهرهات بخواند، تسکینت دهد.
خنده ها و بیخیالیها آزارت میدهد انگار. سنگین میشود یک چیزی در دلت....
یک وقتهایی فقط منتظر یک تلنگری،
یک ندا،
که آرام همهی آشفتگیهایت را بیرون بریزی، سبک شوی حرف بزنی. یکوقت هایی هست...
درد داری...