نیمه ی مُرداد استُتو نیستی و منسخت در خود می لرزمانگارکه هزار زمستان برفدر من باریده باشد...عاقبتِ کسی که به آغوش ِ تو عادت کرده بودجز این نمی شودمی شود؟